اول نوشت: خدا شاهد است که نوشتن برایم بسیار سخت است و در اطراف آن خیلی تامل کردم. آنهایی که قصد دارم ازشان بنویسم و یا انتقاد کنم از بزرگان نظام هستند و عمرشان را در این راه گذاشته اند. اما چیزی که به من جرات اظهار نظر را می دهد، آزادی است که حاکم بر فضای جمهوری اسلامی است و باید قدر آنرا به درستی بدانیم....
پروژه زمین زدن دولت آقای احمدی نژاد-اهداف و آثار آن بر انتخابات
همانطور که در گذشته اشاره کردم آقای احمدی نژاد با ایجاد دو قطبی هاشمی-ضد هاشمی توانست دو دوره با رای بالا پیروز اتنخابات باشد، که البته با حواشی بسیاری چون حوادث تلخ انتخابات 88 همراه شد. و در دوره ایشان، حمایت دو شخصیت بسیار پر رنگ و موثر بود: یکی مقام معظم رهبری بودند و دیگری آیت الله مصباح یزدی. البته مقام معظم رهبری از همه دولت ها حمایت کرده اند اما حمایت ویژه ایشان از دولت احمدی نژاد به مذاق خیلی ها و مهم تر از همه شخص آقای هاشمی خوش نیامد. از دیگر سو آیت الله مصباح یزدی و شاگردانشان که در طلاب جوان حوزه جایگاه ویژه ای دارند و تقابل مواضع ایشان با آقای هاشمی برکسی پوشیده نیست، در تبلیغ برای آقای احمدی نژاد و بخصوص در دوره اول (انتخابات 84) سنگ تمام گذاشتند.
از اینرو پروژه زمین زدن آقای احمدی نژاد از یک سو باعث تضعیف جایگاه رهبری معظم انقلاب می تواند بشود( این هدف و آرزوی طیف گسترده ای از دشمنان احمدی نژاد و رهبر معظم انقلاب بود، چرا که تبلیغات بسیاری شد که آقای احمدی نژاد را کاندید رهبری جا بزنند، تا آنجا که در جلسه ای که بعد از 22 خرداد 88 با حضور نمایندگان کاندیداها و مقام معظم رهبری برگزار شد یکی از افراد حاضر از رهبری معظم انقلاب به شدت انتقاد کردند) و از دیگر سو می تواند مستمسکی قرار گیرد برای طیف مخالف آیت الله مصباح یزدی تا بتوانند با این بهانه ایشان را در مواضع سیاسی به افراط و عدم شناخت متهم کنند که در ایام تبلیغات انتخابات 92 همین موضوع باعث ایجاد هجمه تخریبی شدید علیه ایشان و طیف جبهه پایداری گردید.
هدف دیگر این بود که با زمین زدن آقای احمدی نژاد هر شخص ساده زیستی را که مواضع انقلابی دارد می توان با آقای احمدی نژاد مشابهت داد و از روی کار آمدن چنین تفکری جلوگیری کرد. و به عبارتی زمی ن خوردن ایشان به معنی همه جریان های حامی ایشان است از جمله اصولگرایی. و متاسفانه آنهایی که خود را اصولگرا می دانند این معنی را به درستی درک نکردند که موفقیت دولت احمدی نژاد موفقیت جریان اصولگرا و شکست آن شکست این جریان است و به جای همراهی نقش اپوزیسیون آنرا بازی کردند. و این هم از عجایب روزگار است که در کشور ما در روزگار اصلاحات، صاحب منصبان در قوه مقننه و مجرین نقش اپوزیسیون نظام را بازی می کردند و در دوران احمدی نژاد جریان اصولگرا اپوزیسیون دولت اصولگرا بود.
البته این فرایند بلند مدت از زمان روی کار آمدن دولت اول آقای احمدی نژاد آغاز گردید و در انتخابات 88 به آخرین حد شدت خود رسید، و پرسش اینجاست که چرا در چهار سال اول این پروژه آثار معکوس داشت اما در چهار سال دوم اثر گذار شد و نتایج مطلوب برای طراحان در بر داشت؟ این سوالی است که پاسخ آن در رفتار اصولگرایان با آقای احمدی نژآد، حلقه انحرافی اطرافشان و ویژگی های فردی شخص آقای احمدی نژاد مشخص می شود.
در دولت نهم و به حق انتقاداتی به جریان انحرافی که در حال شکل گیری در اطراف رییس دولت بود مطرح شد که مهم ترین آنها بعد از اظهار نظر سردسته (به جای لیدر به کار بردم البته چندان قشنگ نیست اما اگر واژه بهتری سراغ دارید بگویید تا تصحیح کنم) این جریان در مورد دوستی با مردم اسراییل آغاز شد که با موضع گیری شخص آقای احمدی نژاد در باب این مسئله و مطرح کردن سوال هایی در مسئله هولوکاست متناقض بود. این مسئله با انتقادات شدیدی در جریان اصولگرا روبرو گردید و در مدت کوتاهی به مسئله روز کشور تبدیل شد. و مقام معظم رهبری با ورود به مسئله عنوان کردند که مسائل را به اصلی و فرعی تقسیم بندی کنید و این مسئله ای نیست که دغدغه اصلی باشد. اما متاسفانه جریان اصولگرا با نادیده گرفتن این موضوع، مسائل فرعی را که به واسطه وجود جریان انحرافی در اطراف دولت شکل می گرفت به موضوع اصلی تبدیل کرده و هم نوا با اصلاح طلبان به تخطئه دولت می پرداخت. در عمل طرح این دعواها با نقش آفرینی جریان انحرافی به عده ای مجال داد که حتی خدمات دولت را هم زیر سوال ببرند.
پس از مطرح شدن آقای مشایی برای پست معاون اولی دولت دهم و نادیده گرفتن تذکر مقام معظم رهبری به آقای احمدی نژاد در این خصوص و با وجود هشدار ایشان در خصوص دلسرد شدن دوستداران و حامیان انقلاب از دولت، شاهد بودیم که یکی از خصوصیات فردی رییس جمهور وقت، یعنی پافشاری بر مواضع خود و به هر قیمت، به مرور ایشان را از مواضع و اهداف خود دور کرد.
در باب ارادت خاص رییس جمهور پیشین به شخص آقای مشایی و نحوه شکل گیری و تبعات این ارادت سخن بسیار است، اما آنچه که مشخص است اینکه اصولگرایان از ابتدا با دولت ایشان همکاری نکرده و با خالی کردن پشت رییس جمهور باعث شدند رییس جمهور تنها شده به حلقه اطراف خود اعتماد بیشتری بیابد. در حقیقت اصولگرایان بدلیل اینکه آقای احمدی نژآد حاضر نشد نقش کلیدی به آنها در دولت بدهد(آقای احمدی نژاد گفت که من سرباز می خواهم نه ژنرال) و با اصطکاک هایی که بین ایشان و بزرگانی همچون آقایان لاریجانی و قالی باف پیش آمد، نتیجه آن شد که اصولگرایان رییس جمهور را به دامن جریان انحرافی هل دادند و شخص احمدی نژاد به مرور از رییس جمهور محبوب 84 با کاپشن معروفش فاصله بگیرد. در واقع جریان انحرافی بهترین زمینه را برای زیر سوال بردن خدمات دولت فراهم کرد، تا آنجا که زمینه ظهور بزرگترین فساد بانکی تاریخ انقلاب فراهم شد و دولتی را که به پاکدستی افتخار می کرد به دولتی با بزرگترین فساد تبدیل نمود.
در حقیقت جریان انحرافی مکمل جریان فتنه بود و هرگاه این جریان و رسانه های آنها نیاز به آتش تهیه داشتند زمینه آنرا در دولت فراهم می کرد. یکی دیگر از کارکرد های جریان انحرافی این بود که مسائل را به سمتی پیش می برد که مقام معظم رهبری بارها مجبور شدند که مستقیما در مسئله وارد شوند و به عبارتی اعتبار ایشان در نظام هزینه بشود.به طور خلاصه جریان انحرافی باعث شد:
1-پایگاه مردمی دولت مخصوصا در متدینین ریزش کند
2-دولت درگیر حاشیه های پرهزینه شود
3-حمایت مقام معظم رهبری در دولت نهم تا حد تقابل و خانه نشینی رییس جمهور در دولت دهم تنزل کند
4-مسایل فرعی به اصلی تبدیل شود و هزینه های زیادی برای نظام فراهم شود
5-زبان مخالفان و فتنه گران به طعنه باز شود
6-خدمات دولت زیر سوال برود یا لااقل به حاشیه رفته و مطرح نشود
7-شکاف ها در جریان اصولگرایی بر سر موافقت و مخالفت با دولت به مرور افزایش یابد
8-زمینه برای بروز مفاسد اقتصادی و سیاسی فراهم شود
9-زمینه برای مطرح شدن طرح عدم کفایت رییس جمهور در مجلس و زمین خوردن دولت قبل از مهلت قانونی فراهم شود
10-زمینه را برای تخریب و طعنه به حامیان دیروز خود و مشخصا آیت الله مصباح یزدی فراهم کرد
11-زمینه رای آوری نیروهای ارزشی مشابه احمدی نژاد 84 را از بین برد
12-زمینه را برای چرخش قدرت فراهم کرد
تقابل اصولگرایان با دولت و انشقاق این جبهه
اما سابقه تقابل جریان اصولگرایی(البته من به این جناح بندی ها عقیده ندارم اما بدلیل اینکه این لفظ طیف خاصی را به ذهن متبادر می کند و اشخاصی به این نام شناخته می شوند به اجبار از آن استفاده می کنم) با آقای احمدی نژاد به ائتلاف شکل گرفته در انتخابات 84 باز میگردد. در انتخابات 84 ائتلاف اصولگرایان با بد عهدی برخی اعضا به سرانجام نرسید و البته حضور آقای احمدی نژاد در این ائتلاف از ابتدا برای استفاده از ظرفیت رای آوری ایشان در شهر تهران بود و کسی حتی با خوشبینی تمام رای آوری ایشان را پیش بینی نمی کرد. با پایان یافتن انتخابات رقبای گذشته اما دست از رقابت بر نداشتند و تقابل شهرداری تهران و مجلس به ریاست آقای لاریجانی با دولت نهم و دهم بر کسی پوشیده نیست. در اینجا بحث بر سر این نیست که مقصر کدام هستند، بلکه این تقابل روز به روز شدید تر شد تا جایی که رهبر معظم انقلاب در تاریخ 1390/7/24 در بیاناتی نظام پارلمانی را مطرح کردند:
«امروز نظام ما نظام ریاستى است؛ یعنى مردم با رأى مستقیمِ
خودشان رئیس جمهور را انتخاب میکنند؛ تا الان هم شیوهى بسیار خوب و
تجربهشدهاى است. اگر یک روزى در آیندههاى دور یا نزدیک - که احتمالاً در
آیندههاى نزدیک، چنین چیزى پیش نمىآید - احساس بشود که به جاى نظام
ریاستى مثلاً نظام پارلمانى مطلوب است - مثل اینکه در بعضى از کشورهاى دنیا
معمول است - هیچ اشکالى ندارد؛ نظام جمهورى اسلامى میتواند این خط هندسى
را به این خط دیگر هندسى تبدیل کند؛»
مهم ترین عاملی که باعث انشقاق در اصولگرایان شد را می توان اتفاقات فتنه 88 دانست. ریاست مجلس و شهردار تهران عملا سیاست میانه دعوا را برگزیدند چنانچه در ابتدای اغتشاشات در برنامه گفت و گوی ویژه خبری با اتخاذ مواضع مبهم و دوپهلو باعث ابهامات بیشتری شدند و تا حماسه 9 دی نتوانستند مواضع مورد قبولی را اتخاذ کنند و بعدها از سوی طیف جبهه پاداری به ساکتین فتنه معروف شدند.
از سوی دیگر آنها نیز طیف طرفدار دولت را کاسب فتنه و وکیل الدوله یا ساکت انحراف نامیدند. و این در حالی بود که اولین موضع گیری ها در مورد جریان انحرافی و شدید ترین آنها مربوط به آیت الله مصباح یزدی و شاگردانشان بود و ایشان جریان انحرافی را فراماسونری جدید نامیدند.
اما خط تقابل مجلس با طرح سوال از رییس جمهور در تیر ماه 90 وارد فاز جدیدی گردید. سوال های مطرح شده از رییس جمهور بعضا مسایلی را در سال 88 و بعد از آن شامل می شد و بهانه لازم را برای تقابل بیشتر فراهم کرد.
در سال 90 با هدایت آیت الله مصباح یزدی، آیت الله جنتی، آیت الله یزدی، آیت الله حق شناس جبهه پایداری تاسیس گردید(گرچه آیات جنتی و یزدی به دلیل حضور در شورای نگهبان از شورای فقاهتی جبهه استعفا دادند).
اعضای جبهه از حامیان گفتمان عدالت که در سوم تیر 84 دولت احمدی نژاد را سر کار آورد و از اخراجیان دولت و منتقدین جریان انحرافی بودند و هدفشان را بلند کردن این پرچم عنوان کردند تا از سرخوردگی نیروهای انقلاب که با شکل گیری جریان انحرافی بوجود آمده بود جلوگیری شود و این جریان با سازماندهی نیروها مانع فراموش شدن گفتمان انقلاب شوند. و خط قرمز خود را جریان فتنه88 و جریان انحراف قرار دادند.
در آستانه انتخابات مجلس در سال 90 بین جبهه پایداری و ائتلاف اصولگرایان برسر بحث ساکتین فتنه کدورت هایی پیش آمد و باعث شد دو لیست جداگانه از طرف اصولگرایان مطرح شود. در این انتخابات اکثریت مجلس به اصولگرایان رسید و نماینگان شاخص اصلاح طلب مانند آقایان علی خانی و کواکبیان این تحلیل را در اصولگرایان بوجود آورد که جریان فتنه و اصلاح طلب پایگاه اجتماعی خود را از دست داده اند و از این به بعد رقابت بین اصولگرایان خواهد بود. تحلیلی که انتخابات 92 خط بطلانی برآن کشید و مهم ترین دلیل آن هم تقابل جریان های اصولگرا و نادیده گرفتن خدمات و تخریب دولت بود.
در حالی که رای نیاوردن اکثریت نمایندگان مجلس قبل و رای آوری بالای افرادی که به متانت مشهورند مانند آقایان حدادعادل و مرندی و آقا تهرانی هم نتوانست زنگ خطر را برای اصولگرایان به صدا در آورد و پیام مردم را برای اصلاح رویه خود نادیده گرفتند. اما ملت که از اصطکاک های ایجاد شده دلخوشی نداشتند و با اوضاع بد اقتصادی بوجود آمده در تنگنا قرار گرفته بودند چاره را در این دید که فردی غیر اصولگرا را برگزیند تا شاید امنیت روانی از دست رفته را باز یابد.
اصول گرایان این نکته مهم را فراموش کرده بودند که امنیت از نان هم برای مردم واجب تر است و امنیت روانی هم جزو این مقوله است. رای مردم، «نه» به جریانی بود که با وجود در راس کار بودن، امنیت روانی شان را در دعواهای بی حاصل از بین برده بودند.
دعواهای بی حاصل مانند دعوای دولت و شهرداری بر سر مترو، دعوا بر سرفتنه 88 با الفاظی مانند فتنه گر ساکت فتنه کاسب فتنه، طرح مجدد سوال از رییس جمهور، مطرح کردن طرح عدم کفایت به رییس جمهور، عزل و نصب وزرا، دعوا های بودجه ای که هر سال با دیر آمدن بودجه شروع می شد و تا بهار سال بعد ادامه می یافت، دعوا بر سر طرح هدفمندی یارانه ها، نامه نگاری های با نیش و کنایه از سوی هر سه قوه و ...
و هرچه مقام معظم رهبری تلاش کردند آقایان اصولگرا در دولت و مجلس و قوه قضاییه را مدیریت کنند باز افرادی که اتفاقا کنتور ولایت پذیری هم در دست دارند و مشغول سنجش دیگران هستند از اقدامات خود عقب نشینی نکردند. ایشان پس از درگیری های بی حاصل مسوولین در بیاناتی فرمودند:
« البته اختلاف نظر، فراوان است؛ هیچ اشکالى هم ندارد - دو نفر مسئولند،
رفیقند، اختلاف نظر هم دارند؛ همیشه هم بوده است - اما اختلاف نظر نباید به
اختلاف در عمل و اختلاف در برخوردهاى گوناگون، به اختلاف علنى، به
گریبانگیرى، به مچگیرى در مقابل چشم مردم منتهى شود؛ چون آن اختلافات آنقدر
اهمیت ندارد. یک وقت یک چیزهاى مهمى است، خب مردم باید مطلع شوند؛ اما این
اختلافاتى که انسان مىبیند بین این حضرات هست، چیزهائى نیست که اینقدر
اهمیت داشته باشد که حالا با ادعاهاى گوناگون، ما اینها را بزرگ کنیم، جلوى
چشم مردم نگه داریم، به اینها اهمیت بدهیم؛ که اهمیتى هم ندارد. اختلافات
را نباید علنى کرد؛ اختلافات را نباید به مردم کشاند؛ احساسات مردم را
نباید در جهت ایجاد اختلاف تحریک کرد. از امروز تا روز انتخابات، هر کسى
احساسات مردم را در جهت ایجاد اختلاف به کار بگیرد، قطعاً به کشور خیانت
کرده.»
اما پس از بیانات هشدار دهده بود که حوادث تلخی از سوی جریان انحرافی در دولت و مجلس بوقوع پیوست و حواشی به حادثه 22 بهمن قم منجر شد. ایشان پس از این حادثه فرمودند:
«رئیس یک قوه به استناد یک اتهامِ ثابت نشده و مطرح نشدهاى در دادگاه، دو
قوهى دیگر را متهم کرد؛ این کار بدى بود، این کار نامناسبى بود؛ اینجور
کارها، هم خلاف شرع است، هم خلاف قانون است، هم خلاف اخلاق است، هم تضییع
حقوق اساسى مردم است. یکى از حقوق اساسى مهم مردم این است که در آرامش
روانى و در امنیت روانى زندگى کنند؛ در کشور امنیت اخلاقى برقرار باشد. اگر
یک فردى متهم به فساد است، نمیشود به خاطر او انسان دیگران را متهم کند؛
حتّى اگر ثابت هم میشد، چه برسد به اینکه ثابت نشده است، دادگاهى نرفته،
محاکمهاى نشده. به استناد متهم کردن یک نفر، انسان بیاید دیگران را، مجلس
را، قوهى قضائیه را متهم کند؛ این کار درست نیست، این کار غلط است. بنده
فعلاً نصیحت میکنم. این کار، کار شایستهاى براى نظام جمهورى اسلامى نیست.
آن طرف قضیه هم، اصل این استیضاحى که در مجلس انجام گرفت، غلط بود. خب،
استیضاح باید یک فایدهاى داشته باشد. چند ماه به پایان کار دولت، استیضاح
یک وزیر، آن هم باز با یک علت و دلیلى که مربوط به خود آن وزیر نیست، چه
معنى دارد؟ چرا؟ این هم غلط بود. این هم که شنیدم در داخل مجلس کسانى
حرفهاى نامناسبى بر زبان آوردند، این هم غلط است. همهى این قضایا، قضایاى
نامتناسبى است با نظام جمهورى اسلامى؛ نه آن متهم کردن، نه آن برخورد کردن،
نه آن استیضاح. دفاعى هم که رئیس محترم قوه از خودش کرد، آن هم یک قدرى
زیادهروى بود؛ لزومى نداشت.»
«توقع بنده از مسئولین این است که حالا که رفتار دشمن شدت پیدا کرده است،
شما هم رفاقتهاتان را با هم شدت بدهید و بیشتر با هم باشید. تقوا، تقوا،
تقوا، صبر، میدان ندادن به احساسات سرکش، ملاحظهى مصالح کشور، متمرکز کردن
همهى توان و نیرو براى حل مشکلات مردم و مشکلات کشور؛ این توقع ماست.
امیدواریم انشاءاللَّه این نصیحتِ خیرخواهانه و مشفقانه مورد توجه مسئولین
محترم، بخصوص مسئولین بالا قرار بگیرد؛ به این مسئله پایبند باشند.»
لازم به توضیح است اگر چه تقابل دو جریان جبهه پایداری با سایر اصولگرایان به ظاهر بر سر طرفداری یا تقابل با دولت است اما در اصل ریشه در تلقی ایشان از ولایت فقیه دارد. آقایان علی مطهری و توکلی که سردمدار تقابل دولت و مجلس هستند و جریان های حامی آنها، عقیده دارند:
- تا زمانی که برداشتمان را از ولایت فقیه درست نکنیم اگر چنانچه نظام ریاستی به پارلمانی هم تغییر کند نتیجه ای نخواهیم گرفت.
- اگر در انتخاب رئیس جمهور و یا نخست وزیر
این موضوع مطرح شود که نظر ولی فقیه در این مورد چیست به معنای آن است که
ما از خودمان نظری نداریم و اینگونه تعبیر میشود که ولی فقیه باعث شده که
ما ابتکار عمل نداشته باشیم.
- برخی همواره در مسایل اینگونه مطرح می
کنند که نظر رهبری چیست اما رهبری همواره گفته اند که خودتان فکر کنید و
نظر دهید به همین سبب بایستی نگاه مان را به ولایت فقیه تغییر دهیم.
- نظام ریاستی ما اشکال اساسی ندارد بلکه
اشکال در عملکرد ماست، مشکل اینجاست که ما مجلس مستقل و مقتدر نداریم و
آنهم ناشی از برداشت غلط ولایت فقیه است. اصلا مشکل کشور ما همین است.
- مشکل اصولگرایان اینست که آنان با تمسک
به اصل ولایت فقیه آنهم به شکل غلط دست و پای خود را بسته اند و اصلا عقل
خود را تعطیل کرده اند
- نظام ریاستی ما اشکال اساسی ندارد بلکه
اشکال در عملکرد ماست، مشکل اینجاست که ما مجلس مستقل و مقتدر نداریم و
آنهم ناشی از برداشت غلط ولایت فقیه است.
- اصولگرایان به جای آنکه خود را سپر ولی فقیه قرار دهند، برعکس عمل میکنند.
- مجلس باید استقلال داشته باشد و در تصویبات خود نظر شخصی خود را درنظر داشته باشد، نه اینکه به دنبال نظر ولی فقیه باشد.
- مجلس باید آزاد باشد و حتی نظرهای مخالف نظر ولی فقیه هم باید بیان شوند. البته معتقدم باید از نظر حکم حکومتی ولی فقیه تبعیت کرد.
- اصولگرایان، مربای سیاسی هستند که هر جا با مشکل روبرو میشوند، میگویند باید ببینیم نظر رهبری چیست
این جریان معتقد است که ما باید به نظر خود عمل کنیم و هرگاه ولی فقیه تشخیص بدهد که اشتباه کرده ایم نامه میدهند و ما حکم ایشان را بر چشم می گذاریم.
اما دسته دوم (که نزدیک به جبهه پایداری هستند) معتقدند که وقتی ما نظر رهبری معظم انقلاب را می دانیم نباید آنرا نادیده بگیریم. نظر ایشان کمک به دولت و پرهیز از اختلاف است و اقدامات اختلاف افکنانه برخی قابل توجیه نیست.
اختلافات در جریان اصولگرا باعث شد مردم دیگر نتوانند به این جریان اعتماد کنند اگرچه در تبلیغات انتخابات به شدت از دولت انتقاد می کردند اما این مخالفت ها در نظر مردم به این علت که آنها را در بوجود آمدن وضع موجود دخیل می دانستند مقبول واقع نشد.
پا نوشت1: اگر حمایت ها و موضع گیری های بهنگام مقام معظم رهبری نبود دولت نهم و مخصوصا دولت دهم به آخر نمی رسید و همین مجلسیان با طرح عدم کفایت آنرا قیچی می کردند.
پا نوشت2: حمایت کسانی مثل آقایان جلالی (دست راست آقای لاریجانی) ، توکلی، علی مطهری، و راهیابی بازوهای نظارتی به دولت جدید (آقایان پور محمدی و رحمانی فضلی روسای سازمان بازرسی و دیوان محاسبات) بیانگر همه چیز در مورد دعواهای دولت قبل و مجلس است.