دغدغه های یک اهل فرهنگ

آخرین نظرات

۳۸ مطلب در تیر ۱۳۹۲ ثبت شده است

عضو خبرگان رهبری با بیان اینکه نقطه ضعف مشترک همه دولت‌های بعد از جنگ، عدم باور به لزوم حاکمیت اسلام، و مشروعیت بخشی ولایت فقیه بوده، اظهار داشت: باید موقعیت کنونی را به عنوان یک پیچ تاریخی مهم درک کرده و اشتباهات این دولت‌ها را در مسیر صحیح اصلاح کنیم.


سخنان مقام معظم رهبری ناظر به این است که حرکت اکثر کشورهای جهان تا کنون جریان دیگری داشته است که محور کلی آن تحولات مادی و اقتصادی و رفاهی آنهم به نفع یک اقلیتی بوده است به گونه‌ای  که مراد از پیشرفت، پیشرفت مادی و هدف از انقلاب‌ها نیز مقاصد مادی بوده است، اما این نگاه در حال تغییر کردن است.


امام(ره) حرفی نو به میان آورد و اسلام و ارزش‌های الهی را به عنوان محور حرکت و انقلاب در جامعه مطرح کرد، و البته پذیرفتن این سخن از سوی اقشار مختلف یکسان نبود، زیرا عده‌ای حاکمیت اسلام را تحقق آرزوی دیرینه خود می‌دانستند و عده‌ای نیز مخالف آن بودند، که روشنفکران خودباخته به غرب، خطرناکترین گروه برای تفکر اسلامی بودند.

عده‌ای بعد از انقلاب، تنها انتقاد می‌کردند که چرا در نظام اسلامی، برخی موارد غیر اسلامی وجود دارد، یعنی نمی‌توانستند وضع موجود را درک کنند، اما امام(ره) ضمن تأکید بر آرمان‌ها، با در نظر گرفتن شرایط موجود اقدام به تشکیل نظام اسلامی کرد، و این همان هنر امام خمینی(ره) بود و همین هنر به جانشین شایسته وی نیز منتقل شد، به گونه‌ای که گویا روح امام(ره) در کالبد جانشینش دمیده شد و به نظر می‌رسد که امام(ره) جامعه را مدیریت می‌کند.

وی با اشاره به اینکه نقطه ضعف مشترک همه این دولت‌ها عدم باور به حاکمیت اسلام بوده است، اظهار داشت: به عبارتی هیچ یک از آنها باور نداشتند که اسلام باید حاکم باشد، و حتی ایدئولوگ‌های اصلاحات معتقد بودند که امام(ره) به قدر کافی از اسلام گفته است و ما باید به رکن دیگر انقلاب که جمهوریت است، بیشتر بپردازیم، چرا که آنها باور نداشتند که اسلام باید حاکمیت داشته باشد.

عضو خبرگان رهبری افزود: هیچ کدام به ولایت‌فقیه به عنوان نماد اسلام و مشروعیت بخش به نظام اعتقاد نداشتند، تا جایی که رئیس دولت اصلاحات صریحا اعلام کرده بود که ولایت‌فقیه را فقط از آن جهت که در قانون اساسی آمده است، قبول دارد.

وی با اشاره به اینکه هیچ کدام از این دولت‌ها باور نداشتند که سکاندار کشتی انقلاب، نائب امام زمان(عج) است، اظهار داشت: حتی برخی از دولت‌ها رهبری را رقیبی برای خود می‌دانستند و اگر بخواهیم با نهایت حسن نیت سخن بگوییم، گمان می‌کردند که برنامه آنها برای کشور، نافع‌تر از نظرات رهبری است.

آیت‌الله مصباح یزدی با بیان اینکه دشمنان نهایت تلاش خود را می‌کنند که ولایت‌فقیه را هم از لحاظ تئوری مورد خدشه قرار دهند و هم از لحاظ عملی شخص ولی‌فقیه را تخطئه کنند، ادامه داد: اما دشمنانی که همه قضایای مربوط به نظام ما را تعبیر سوء و تفسیر غلط می‌کنند، اذعان دارند که هیچ قدرتی در جهان، بالاتر از قدرت رهبری ایران نیست.

وی افزود: باید موقعیت خود را در شرایط موجود به عنوان یک پیچ تاریخی مهم درک کرده و اشتباهات این دولت‌ها را در مسیر صحیح اصلاح کنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۲ ، ۱۱:۰۷
محسن روزبه

انتخابات امسال هم مانند تمام اتفاقات مهم سیاسی دیگر برای خودش حال و هوایی داشت. ائتلاف کاندیداها و حضور مستقل ها ، رسانه ها و شخصیت ها ، کاندیداها و برنامه ها ، احزاب و گروه ها ، همه و همه در حال قُل خوردن در دیگ جوش آمده از حماسه سیاسی سال ۹۲ بودند و هر کس با امتحانی که پس داد، خودنمایی کرد.

در این بین اما رفتار انتخاباتی یکی از چهره های مطرح دینی _ سیاسی، افکار عمومی و رسانه ها را به خود جلب کرده و مدتی است به سوژه اصلی آنها تبدیل شده. آیت الله مصباح یزدی یکی از مطرح ترین چهره های کرسی فلسفه و علوم معقول و منقول در مجامع علمی داخل و خارج، از ابتدای انقلاب و نه تنها در دوره حاکمیت اصلاح طلبان که بعد از آن هم میدان سیاست را رها نکرد و در بزنگاه های مختلف نقش آفرین بود و تصمیم ساز، از جمله در انتخابات سال ۸۴ و مقابله با فتنه سال ۸۸ و بعد از آن، تا رسید به انتخابات مجلس نهم که یکی از پیچیده ترین بازی های جریان فتنه را که به دنبال غیررقابتی نشان دادن انتخابات بود، با راه اندازی جبهه ای در بدنه جریان اصولگرایی بهم زد.


اکنون در هفته ها و ماه های اخیر و بویژه پس از مشخص شدن نتیجه انتخابات، تصمیم آیت الله مصباح برای ورود در انتخابات و معرفی یکی از چهره های انتخاباتی به عنوان کاندیدای اصلح ریاست جمهوری، تبدیل به سوژه برخی از رسانه ها و شخصیت های مذبذب برای عقده گشایی شده تا جایی که برخی با جنجال و هیاهو سعی می کنند نکاتی را به عنوان شبهه در ذهن مخاطب جانمایی کنند:
چرا آیت الله مصباح به عنوان یک عالم دینی تا این سطح در سیاست دخالت می کند؟ دلیل حمایت از دکتر لنکرانی چه بود؟ چرا از لنکرانی تا این اندازه پر رنگ حمایت کرد؟ چرا وقتی دکتر لنکرانی انصراف داد، بلافاصله آیت الله مصباح از کاندیدای دیگری حمایت نکرد؟ اگر لنکرانی اصلح بود، پس چرا بعدا از جلیلی حمایت کرد؟ آیا شناخت ایشان از کاندیداهای دیگر هم به همین شکل بود؟ آیا صلاح بود بعد از لنکرانی ایشان مجددا از شخصیت دیگری حمایت کند؟ چرا آیت الله مصباح به راه حل وحدت برخی از سامانه ها تن نداد و تاکنون چندبار این بازی را بهم زده است؟ اساسا باتوجه به برخی رفتارهای غیرقابل دفاع احمدی نژاد در سال های اخیر، آیا بهتر نبود آیت الله مصباح از شخصیت دیگری حمایت نکند تا اگر رییس جمهور بعدی هم دچار آفت هایی شد، دامن ایشان از این آفت ها مصون بماند و ...
هر چند این سئوالات درباره رفتار بسیاری از علمای محترم دیگر و حتی برخی از مراجع معظم تقلید که هر یک بنا به وظیفه ای که تشخیص داده و با بیانات یا اطلاعیه های رسمی و یا در دیدارهایشان یکی از کاندیداهای محترم را مورد تفقد و حمایت قرار داده بودند نیز مطرح بود، اما آنچه هرگز در این ایام به سطح رسانه ها کشیده نشد، ایراد اشکال یا علامت سئوال درباره آن تصمیم های محترم بود!


 همین یک دلیل کافی است تا بدانیم تخریب های گسترده علیه آیت الله مصباح آن هم در این سطح و گستره، در حقیقت تخریبی علیه همه علمایی است که بنابر وظیفه دینی و انقلابی و البته بنا بر شناختی که از کاندیداها داشتند و آنها را اصلح می دانستند، برای تحقق حماسه سیاسی به میدان آمدند. اما چرا سیبل این همه تخریب و در حقیقت به نمایندگی از علمای معظم دیگر آیت الله مصباح است!؟


بی شک اینها همه سئوالاتی بود که رسانه های جریانات سیاسی تلاش می کردند با انتشار گسترده آن از تأثیر آیت الله در میدان سیاست کم کنند. شاید تلاش رسانه ها در این خصوص- با انگیزه های مختلف - در میان بخشی از مخاطب نیز به عنوان شبهه جا خوش کرده باشد! غافل از این که همه این سئوالات، از منظر جماعتی به میدان سیاست، تبدیل به یک شبهه و اشکال می شود! در حالی که از زاویه نگاه علامه مصباح یزدی و برخی از علمای محترم دیگر، همه رفتارهای سیاسی آنها بر اساس یک منطق روشن دینی است.


واقعیت آن است که برای رمزگشایی از رفتار سیاسی هر فرد، نباید او را بر اساس ملاک ها و شاخصه هایی که خود می پسندیم و قبول داریم، مورد تحلیل قرار دهیم بلکه باید وی را بر اساس شاخصه ها و ملاک هایی که او رفتار سیاسی خود را بر آن بنیان نهاده، مورد تجزیه و تحلیل قرار داد و بعد آن شاخصه ها را با ملاک های حقیقی برگرفته از دین تطبیق داد. آیت الله مصباح نیز از این قاعده مستثنی نیست.
از نگاه خیلی ها بُرد و باخت در عالم سیاست بویژه در دوره انتخابات که هواداران برای یکدیگر کُرکُری می خوانند، یعنی همه چیز. از نگاه آنها فصل انتخابات که می رسد حتما باید یا هوادار تیم قرمز باشی یا آبی، باید در جنگ حیدری _ نعمتی جناح ها یک طرف را داشته باشی اما قطعا این نگاهی نیست که خروجی آن الزاما با معارف دینی تطبیق داشته باشد.


مصباح یزدی فقیهی است که انتخابات را از منظر فقه می بیند و تکلیف، نه از دریچه قواعد سیاسی و نتیجه؛ برای همین رفتارش برای بسیاری از اهالی سیاست که همه بنیان فعالیت های سیاسی شان بر نتیجه استوار است، قابل فهم نیست. برای انتخاب اصلح، نظرسنجی مهمترین شاخصش نیست یا بهتر بگویم اصلا شاخص نیست؛ ائتلاف را عاقلانه و بی اشکال می داند اما چون بازیگران عالم سیاست را خوب می شناسد، آن را تحقق نیافتنی می داند. در نگاهش، خدای عالم سیاست با خدای جبهه جنگ یکی است، برای همین با قاطعیت می گوید: خدا منتظر نظرسنجی نمی ماند؛ با قاطعیت معتقد است: اگر همه برای خدا کار کنند، اصلح مقبول جامعه می شود و همه اینها یعنی نگاه به سیاست از دریچه ای دیگر، نه دریچه ای که اهالی احزاب و گروه ها و حتی شاید برخی محترمین در لباس روحانیت به آن نگاه می کنند.
از نگاه آیت الله از آنجا که تاکید صریح روایات و البته نایب امام در موضوع انتخابات، بر انتخاب اصلح است و بخش قابل توجهی از متدینین و خواص جامعه برای شناخت اصلح، نگاه شان متوجه اوست، تکلیف دارد تا کاندیدای اصلح را معرفی کند، پس در انتخابات ورود می کند حتی اگر برخی جریانات سیاسی را خوش نیاید و تکفیرش کنند. از طرفی با شناختی که طی چند سال از رفتارهای یکی از کاندیداها به نام دکتر باقری لنکرانی پیدا کرده بودند، او را اصلح می دانستند نه آنهایی که با هم به هر دلیلی ائتلاف کرده بودند و کنتور نظرسازی ها تا مدتی برای برخی از آنها عدد می انداخت.


در مرام آیت الله کار سیاسی همانند پادگان نیست که یکی بگوید به چپ چپ و همه به سمت چپ رژه بروند، عالم حزب بازی های رایج هم نیست که اگر تو به نتیجه ای بر خلاف رأس تشکیلات حزب رسیدی، از حلقه یاران خارج شوی؛ برای همین در جلسه معرفی کاندیدای اصلح جبهه پایداری، باقری لنکرانی را خطاب قرار داد که ما تو را اصلح می دانیم اما اگر شخصا به غیر از خودت فرد اصلح دیگری سراغ داری، خائنی به نفع او کنار نروی! حتی خطاب به جمعیت پرشور حاضر در سالن سیدالشهداء که برای حمایت از لنکرانی تجمع کرده بودند، اعلام کرد: همه باید شخصا یقین کنید فردی که برایش جمع شده اید اصلح است و الا باید بروید و برای آن که اصلحش می دانید فعالیت کنید! این ادبیات با این صراحت جز از زبان خمینی و بعد از او از زبان خامنه ای شنیده نشده و این راز پیکان این همه تخریب به سمت مصباح یزدی است.


آیت الله بر اصلحیت باقری لنکرانی اصرار داشت و تا زمانی که وی در عرصه رقابت کاندیدا بود، بر این نظر پافشاری کرد و البته برخی را خوش نمی آمد، آنها از نگاه خودشان و بر اساس شاخص های مورد نظرشان، دیگری را اصلح می دانستند، برای همین دلشان می خواست از اعتبار این عمار انقلاب در تأیید کاندیدای مورد نظرشان بهره ببرند و وقتی چنین نتیجه ای حاصل نشد، سئوالات با مضمون تخریب آغاز شد که چرا آیت الله مصباح بر نظر خودش تا این حد پافشاری می کند و صد البته اگر این پافشاری درباره کاندیدای مطلوب آنها بود، هرگز این پافشاری نامطلوب جلوه می کرد!
این کم لطفی البته یک سویه نبود که برخی از دوستان نیز در برابر این تفریط غرض ورزانه، به دامن افراط محبت گونه ولی ناآگاهانه گرفتار شدند و بر خلاف مشی عملی و سلوک دینی و سیاسی استاد، رسیدن به هر نتیجه ای بر خلاف نتیجه استاد را خطا و گناه می دانستند، هر چند این نتیجه بر اساس شاخص هایی که آیت الله فرموده بود، به دست می آمد!


لنکرانی با تصمیم خودش از صحنه انتخابات و با صراحت تمام به نفع یک کاندیدا کناره گیری کرد. بسیاری از دلسوزانی که جلیلی را نسبت به لنکرانی ترجیح می دادند و اصلح می دانستند و در عین حال دلبستگی به آیت الله مصباح داشتند، با عجله دنبال این بودند که هر چه سریعتر از سرمایه آیت الله مصباح در سبد کاندیدای مطلوب خود یعنی جلیلی استفاده کنند تا در کُرکُری خواندن ها به این حمایت بنازند اما منطق دینی استاد چنین حکم نمی کرد. در جلسه ای یکی از همین افراد با تندی خطاب به من گفت حال که لنکرانی انصراف داده، چرا آقای مصباح در حمایت از جلیلی تعلل می کند؟ و من که تفاوت و فاصله را در دو نگاه می دیدم او را به صبر دعوت کردم. جالب اینجاست که همین فرد چند روز مانده به انتخابات در چرخشی آشکار فقط بر اساس مدل نظرسنجی طرفدار دو آتشه کسی شد که هیچ صلاحیتی برایش قائل نبود و البته الان هم قلم به دست دارد و در مذمت وحدت نکردن می نویسد! از یاد نمی برم که سال ۸۴ یکی از چهره های متنفذ سیاسی که سایت منسوب به او در این روزها بیشترین تخریب را نسبت به آیت الله مصباح و کاندیدای مورد حمایت ایشان داشته، ما را به دفترش دعوت کرد و سه ساعت تلاش کرد تا نظرمان را برای حمایت از کاندیدای مورد نظرش جلب کند. به او گفتم شما اقتصاددان هستید، آیا دیدگاه های اقتصادی این فرد را می پذیرید؟ آیا شیوه های تبلیغی او را قبول دارید؟ پاسخش منفی بود و تنها استدلالش جمایت از آن فرد برای رأی نیاوردن فرد دیگری بود! آیا چنین نگاهی در سیاست نباید مصباح را خاموش کند؟!


آیت الله مصباح که مانند بسیاری از شخصیت های دیگر از دکتر جلیلی شناختی کمتر از لنکرانی داشتند با گذشت چند روز و بر قراری چند نشست و اظهار نظرهای علنی دکتر  جلیلی در خصوص برخی از موضوعات کلیدی در برنامه های تلویزیونی، نهایتا به نسبت کاندیداهای موجود و بر اساس شناخت تفصیلی ای که یافتند، از جلیلی حمایت کردند ...
 دقیقا بر اساس منطقی روشن و بر گرفته از تعالیم دینی و نه حزبی و سیاسی و البته این از نگاه آنها که سال ها برای رسیدن به این جایگاه برنامه ریزی کرده بودند گناه کمی نبود! برای همین هم هفته هاست که تخریب و توهین ها حتی از زبان کسانی که خود را شاگرد معرفی می کنند ادامه دارد، شاگردانی که سال ها قبل خود پذیرفتند در برابر وسوسه هایی مردود شدند!


انتخابات تمام شد اما آنهایی که بر اساس تکلیف در این میدان دویده بودند - مهم نیست از چه کسی حمایت کرده بودند - احساس خستگی نداشتند و آنها که با هزار نیت به میدان آمده بودند، شمارش آرا که تمام شد خستگی به تنشان ماند. این انتخابات درس هایی زیادی به دنبال داشت خصوصا برای اهالی سیاست که از یاد نبرند دین از سیاست جدا نیست یعنی نمی توان با روش باطل و با هزینه باطل به نتیجه حق رسید.
من هرگز آیت الله مصباح را با احساسم نپذیرفتم که عشق با احساس شاید به انحراف کشیده شود اما عشق با عقل حتما احساس را هم به دنبال دارد. این راه را هم البته از همین استاد در نسبتم با رهبری و نایب امام آموختم که ولی فقیه و نایب امام را نباید با احساس پذیرفت بلکه باید با عقل درکش کرد که اگر چنین کردی حتما عشق و رابطه ای احساسی به دنبال دارد البته بدون انحراف.


ما آیت الله مصباح را به تعبیر شهید بهشتی مصباح دوستان می دانیم چون هرگز در مراجعه به او، دعوت به خودش را ندیدیم بلکه همواره دعوت به نایب امام را دیدیم. این نکته ظریفی است که برخی علی رغم سال ها نزدیکی به استادشان درک نکردند و کم کم در عالم سیاست - علی رغم این که چیزی نبودند - شدند دعوت کننده به خود و همین ساقطشان کرد. خدا عاقبت ها را به خیر کند، همین.

حمیدرسایی

rajanews.com

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۲ ، ۱۰:۴۹
محسن روزبه

فلسفه زهد این است که اگر انسان غرق در لذات مادی - حتی لذات حلال - شود، در همین دنیا از لذات معنوی محروم می شود.

ما یک سلسله لذت های معنوی داریم که معنویت ما را بالا می برد. برای کسی که اهل تهجد و نماز شب باشد، جزو صادقین و صابرین و مستغفرین بالاسحار باشد، نماز شب لذت و بهجت دارد. آن لذتی که یک نفر نماز شب خوان حقیقی و واقعی از نماز شب خودش می برد، از آن استغفر الله و اتوب الیه ها می برد، از آن العفو گفتن ها و یاد کردن و دعا کردن های حداقل چهل مومن می برد، و آن لذتی را که از آن یا رب یا رب گفتن ها می برد هیچ وقت یک آدم عیاش که در کاباره ها می گردد احساس نمی کند. لذت آن نماز شب خوان خیلی عمیق تر، نیرومندتر و نشاط بخش تر است. اگر ما خودمان را غرق در لذات مادی دنیا کنیم، مثلا سر شب بنشینیم دور هم و شروع کنیم به گفتن و خندیدن و فرضا غیبت هم نکنیم که حرام است، صرفا شوخی های مباح بکنیم و بعد سفره را پهن کنیم و آنقدر بخوریم که به قول طلبه ها به عمامه برسد، نفس کشیدن برایمان دشوار شود، فکر و مزاج خودمان را خسته کنیم و بعد مثل یک مرده بیفتیم در رختخواب آیا در این صورت توفیق پیدا می کنیم که سحر از دو ساعت مانده به طلوع صبح بلند شویم و بعد از عمق روح خودمان یارب یارب بگوییم؟ اساسا بیدار نمی شویم و اگر هم بیدار شویم درست مثل مستی که چند جام شراب خورده است تلو تلو می خوریم.

پس اگر انسان بخواهد لذت های معنوی و الهی را در این دنیا درک کند، چاره ای ندارد جز اینکه از لذت های مادی و جسمانی کسر کند.علی علیه السلام سحر که بلند می شد حال عجیبی داشت؛ وقتی نگاهش به آسمان پر ستاره خدا می افتاد چنین می خواند:

« ان فی خلق السماوات و الارض و اختلاف الیل و النهار لایات لاولی الالباب. الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السماوات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار - آل عمران/190-191 »

به خدا قسم لذاتی که یک مرد با ایمان در آن وقت شب -که بلند می شود و چشمش به آسمان پر از ستاره می افتد و این چند آیه قرآن را که صدای هستی است و از قلب وجود برخاسته است می خواند و با هستی هم صدا می شود- احساس می کند برابر است با یک عمر لذت مادی در این دنیا. یک چنین آدمی نمی تواند مثل ما زندگی کند، نمی تواند سر سفره شام بنشیند و در حالی که ظهر غذاهای سنگین، انواع گوشت ها، روغن های حیواننی و نباتی، انواع شیرینی ها و انواع محرک اشتها خورده است، تازه مقداری سوپ بخورد تا اشتهایش تحریک بشود. این روح خود به خود می میرد. این آدم نمی تواند در نیمه های شب بلند شود و اگر هم بلند شود نمی تواند از عبادت لذت ببرد.

لهذا کسانی که چنین توفیقاتی داشته اند- و ما چنین اشخاصی را دیده ایم- به لذت های مادی که ما دل بسته ایم هیچ اعتنا ندارند. چه مانعی دارد که من ذکر خیری از پدر بزرگوار خودم بکنم. از وقتی که یادم می آید (حداقل از چهل سال پیش) من می دیدم این مرد بزرگ و شریف هیچ وقت نمی گذاشت و نمی گذارد که وقت خوابش از سه ساعت از شب گذشته تاخیر بیافتد. شام را سر شب می خورد و سه ساعت از شب گذشته می خوابد و حداقل دو ساعت و در شب های جمعه سه ساعت به طلوع صبح مانده بیدار می شود و حداقل قرآنی که تلاوت می کند یک جزء است؛ و با چه فراغت و آرامشی نماز شب می خواند! حالا که تقریبا صد سال از عمرش می گذرد و هیچ وقت من نمی بینم که یک خواب نا آرام داشته باشد. و همان لذات معنوی است که اینچنین نگهش داشته. یک شب نیست که پدر و مادرش را دعا نکند. یک نامادر ی داشته که به اوخیلی ارادتمند است و می گوید او به من خیلی محبت کرده است؛ شبی نیست که او را دعا نکند.یک شب نیست که تمام خویشاوندان و ذی حقان و بستگان دور و نزدیکش را یاد نکند. اینها دل را زنده می کند. آدمی که بخواهد از چنین لذتی بهره مند شود، ناچار از لذت های مادی تخفیف می دهد تا به آن لذت های عمیق تر الهی معنوی برسد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۲ ، ۱۳:۳۲
محسن روزبه

در مدل توسعه غربی، انسان متمدن و بهره مند انسانی است که تا حد اشباع از لذایذ مادی بهره مند بوده و بیشترین امکانات رفاهی مادی را در اختیار داشته باشد، انسانی که غرایض او تا حد اشباع و حتی بالاتر نیز پاسخ داده شده است. اما آیا حیات بشری خلاصه در غرایز مادی است؟ شهید مطهری در گفتاری به این پرسش بدین گونه پاسخ داده است:

« همۀ ما اینطور خیال می کنیم که یک نفر انسان تا وقتی قلبش کار می کند و اعصابش فعالیت دارند و نبضش می زند و تا وقتی که روی زمین راه می رود زنده است. چه موقع می شود گفت که یک انسان مرده است؟ آن وقتی که طبیب گوشی را روی قلبش می گذارد و بعد اعلام می کند که قلب به کلی از حرکت ایستاده است. البته از یک  جهت همین طور است، ولی این زندگی انسان زندگی انسانی انسان نیست. زندگی حیوانی انسان است. انسان باید این زندگی را داشته باشد ولی این زندگی مشترک او با همه حیوان هاست....

ولی در قرآن یک نوع حیات دیگر غیر از این حیات برای انسان اعلام شده است. انسان از نظر منطق قرآن کریم ممکن است زنده باشد - یعنی در میان مردم راه برود، قلبش ضربان داشته باشد، اعصابش کار بکنند، خون در بدنش در جریان باشد - ولی در عین حال مرده باشد.

این تعبیر اساسا از خود قرآن است. مثلا قرآن می گوید: « لِیُنذِرَ مَن کانَ حَیّاً - یس/70 » مردم را به دو دسته تقسیم می کند: مردم زنده و مردم مرده، و بعد می گوید این قرآن روی افرادی اثر دارد که شائبه ای از حیات در آنها باشد اما آنانی که مرده اند قرآن هم روی آنها اثر نمی گذارد.

فطرت یا هسته حیات انسانی

مقصود از مردگی و زندگی چیست؟ این مطلب را قرآن در جای دیگری بیان کرده است که هر کسی که به این دنیا می آید با یک فطرت خدادادی به این دنیا می آید، با یک فطرت حق جویی و حقیقت طلبی و کاوش گری به این دنیا می آید. ولی همین نور فطرت در بعضی از اشخاص خاموش می شود. وقتی که این نور فطرت خاموش شد، او تبدیل می شود به یک موجود مرده، به ظاهر زنده است ولی در باطن مرده است.

وباز تعبیر دیگری قرآن کریم دارد که همین اشخاص که شائبه ای از حیات آنها هست وقتی که قرآن در زمین روحشان بذر می افشاند، مثل یک سرزمین سبز و خرم می شوند، یعنی قبلاً مثل یک زمین مستعد بودند، بعد مثل یک باغ و کشتزار می شوند که درخت ها و گیاه ها و گل ها و انواعی از روییدنی ها در آن پیدا می شود. مثلاً این تعبیر در قرآن است : « اَوَ مَن کانَ مَیتاً فَاَحیَیناهُ » آیا آن کسی که مرده ای بود ولی ما او را به وسیله قرآن زنده کردیم «  وَ جَعَلنا لَهُ نوراً یَمشی بِهِ فِی النّاسِ » [و برای او نوری قرار دادیم که به موجب آن نور در میان مردم راه می رود،] یعنی وقتی در میان مردم راه می رود کسی است که همراه خودش چراغ دارد و در روشنایی حرکت می کند، آیا چنین کسی « کَمَن َمثَلُهُ فِی الظّلُماتِ لَیسَ بِخارِجٍ مِنها - انعام/ 122» [مثل او مانند کسی است که در تاریکی ها فرو رفته و راهی به بیرون ندارد؟]

یکی دیگر از آیاتی که رسما مردم را به دو دسته منقسم کرده است و قرآن را عامل حیات و پیغمبر را محیی یعنی حیات بخش و زنده کننده معرفی کرده است آیه ایست که می فرماید: « یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا اِستَجیبوا لِلهِ وَ لِلرَّسولِ اِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم - انفال/24 » می فرماید: « ای مردمی که ایمان آورده اید و اجمالا تصدیق کرده اید این پیغمبر و برنامه او را که شما را دعوت می کند به چیزی که شما را زنده می کند، این برنامه را بپذیرید.»

اسلام همواره دم از حیات و زندگی می زند، می گوید این پیغمبر برای شما حیات و زندگی آورده است، شما الان مرده اید، خودتان نمی فهمید، بیایید تسلیم این طبیب روحانی مسیحا دم شوید تا ببینید چگونه به شما زندگی می دهد!

زندگی یعنی بینایی و توانایی

زندگی یعنی چه؟ زندگی یعنی بینایی و توانایی. تفاوت زنده با مرده در همین جهات است. به هر درجه که بینایی و توانایی بیشتر شود حیات بیشتر است. ما چرا به خداوند کلمه «حی» را اطلاق می کنیم « الله لا اله الا هو الحی القیوم - بقره/255 »-«و توکل علی الحی الذی لا یموت - فرقان/58 »، چرا به خداوند می گوییم زنده؟ آیا معنی زندگی این است که قلب و خونی وجود داشته باشد و قلب حرکت بکند؟ به این معنی که خدا زنده نیست. خدا قلب ندارد، رگ و خون و بدن ندارد.

خود زندگی غیر از شرایط زندگی است

آیا زندگی یعنی نفس کشیدن و هوا را فرو بردن و بیرون دادن؟ نه، این معنی زندگی نیست، اینها برای ما شرایط زندگی است نه خود زندگی. خود زندگی بینایی (به معنی دانایی) و توانایی است. ما از آن جهت به خدا حی مطلق می گوییم که دانا و توانای مطلق است، از آن جهت به خداوند تبارک و تعالی حی می گوییم که آثار حیات بر وجود مقدس او بار می شود. رافت و رحمت است، رحمان و رحیم است. پس زندگی یعنی دانایی و توانایی، و برنامه اسلام برنامه دانایی و توانایی است، همان برنامه ای که قرن ها اسلام را در عمل پیاده کرد. آن طرز تفکری که نتیجه اش دانایی یا توانایی نباشد و نیز طرز تفکری که نتیجه اش سکون و عدم تحرک و بی خبری و بی اطلاعی باشد از اسلام نیست.

اسلام دین حیات است. دین حیات با بی خبری و با ناتوانی و عجز ناسازگار است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۲ ، ۱۱:۳۰
محسن روزبه

خبرنامه دانشجویان ایران:
نزدیک به دو ماه دیگر حسن روحانی دولت یازدهم را تشکیل خواهد داد و بر مسند ریاست جمهوری ایران خواهد نشست. در طول این دو هفته از پایان شمارش آرا گمانه زنی های بسیاری در خصوص کابینه احتمالی وی مطرح شده است.

برخی تحلیل گران با توجه به گرایش حسن روحانی به هاشمی رفسنجانی کابینه احتمالی وی را متشکل از تیمی کارگزارانی گفته اند. روحانی در سخنان خود همواره بر اعتدال تاکید کرده و گفته است بر مبنای شایسته سالاری گام خواهد برداشت.

از آنجایی که کابینه کارگزارانی نزدیک به هاشمی رفسنجانی محتمل است، بازخوانی دولت کارگزاران چندان خالی از لطف نیست.این یادداشت به برخی از این موارد می پردازد.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۲ ، ۱۰:۰۳
محسن روزبه

به گزارش جهان، روزنامه وطن امروز در یادداشتی با عنوان" شان رئیس جمهور کجاست؟" به سخنان هاشمی رفسنجانی در دیدار با رئیس جمهور منتخب واکنش نشان داد و نوشت: آقای حسن روحانی اکنون رئیس‌جمهور منتخب مردم ایران است؛ حتی اگر برخی این جایگاه را میلیمتری بدانند. اصل ۱۱۳ قانون اساسی نیز محدوده اختیارات رئیس‌جمهور را به روشنی تشریح کرده است. او یک‌ ماه دیگر رسما سکان اجرایی کشور را در اختیار می‌گیرد. در ساحت قانون باید شأن او را از هم‌اکنون و همانند رئیس‌جمهور مستقر احترام گذاشت و هرگونه مناسبات شخصی و محفلی به هیچ وجه نباید در حوزه مناسبات ساختاری نمودار شود. پذیرش این اصول بدیهی البته نسبتی به دوری و نزدیکی با آقای روحانی ندارد، اصول مندرج در قانون اساسی است.

اما آیا در همین ۲ هفته، شأن آقای روحانی به عنوان منتخب ملت برای ریاست‌جمهوری، رعایت شده است؟ متاسفانه خیر!

در همان ابتدای اعلام پیروزی آقای روحانی، یک جریان سیاسی سعی در مصادره موفقیت او و تحریف مطالبه عمومی کرد. حتی در نخستین نشست خبری آقای روحانی، یک خبرنگار وابسته به این جریان، منتخب ملت را با بی‌ادبی مخاطب و به او «هشدار» داد! این رفتار در مراسم تجلیل از عوامل ستادهای آقای روحانی تداوم یافت. این رفتارها در لایه ظاهری خود تحقیر منتخب ملت و در لایه‌های درونی به مثابه اهتمامی برای تحریف مطالبات واقعی مردم از رئیس‌جمهور منتخب است.

دامنه این رفتارها متاسفانه به بالاتر نیز کشیده شده است. به اعتقاد این قلم، نوع ادبیات آقای هاشمی‌رفسنجانی در دیدار اخیرش با منتخب ملت، شائبه بی‌توجهی به جایگاه رئیس‌جمهور منتخب را ایجاد می‌کند. به این جمله آقای هاشمی دقت کنید: «آمده بودم ببینم کارهایشان پیشرفت می‌کند یا نه که دیدم کارها به خوبی انجام می‌شود.» سوال این است: آقای هاشمی از کدام جایگاه آمده بودند ببینند کارهای منتخب ملت پیشرفت می‌کند یا نه؟! مگر ایشان جایگاه نظارتی بر تصمیم‌گیری‌های آقای روحانی دارند؟ ادبیات آقای هاشمی به گونه‌ای بود که بیننده تلقی نوعی نگرانی در چهره رئیس‌جمهور منتخب را داشت. کما اینکه آقای روحانی نیز درباره این دیدار گفت از «مشورت»‌های آقای هاشمی استفاده می‌کند؛ تا مخاطب انگاره‌ای غیر از استقلال رای منتخب ملت در اتخاذ تصمیم‌گیری‌ها نداشته باشد.

مشاهده این قبیل رفتارها نوعی نگرانی بابت تداوم آن پس از استقرار رسمی آقای روحانی بر مسند ریاست‌جمهوری را ایجاد می‌کند. اینکه در پس پرده چه اتفاقاتی می‌افتد؛ تابع مناسبات و واقعیات محفلی است اما قانون مجوز ارجحیت داشتن محفل بر ضوابط رسمی را نمی‌دهد.

آقای هاشمی‌رفسنجانی که این انتخابات را دموکراتیک‌ترین انتخابات در دنیا دانسته‌اند؛ باید نسبت به لوازم و ضروریات این انتخاب نیز پایبند باشند. اگر این انتخابات دموکراتیک‌ترین انتخابات در دنیا بوده است؛ پس باید جایگاه و شأن منتخب این انتخابات نیز مورد احترام قرار گیرد‌ که اگر اینگونه نباشد یا ناشی از عدم اعتقاد به سازوکار رسمی انتخاب آقای روحانی است یا بی‌توجهی نسبت به قواعد ساختار مردمسالاری.

این نکته نیز مغفول نماند که بی‌احترامی نسبت به جایگاه رئیس‌جمهور هیچ تفسیری غیر از بی‌احترامی به نظر و اعتماد مردم ندارد. باید قانون و ساختارهای قانونی و اتیکت‌های آن را احترام گذاشت.

رفاقت‌ها و رقابت‌ها در این قالب ارزشمند و نشانگر کمال سیاسی است؛ اگرنه به رخ کشیدن حمایت‌ها از کسی که رئیس‌جمهور منتخب ملت است و یادآوری تحقیرگون آن در مقابل چشمان مردم، فاقد هرگونه اعتبار سیاسی و شخصی است و طبعا هیچ آورده‌ای نیز به دنبال نخواهد داشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۲ ، ۰۹:۵۵
محسن روزبه
سوال است که زیاد پرسیده می شود که چرا وقتی خودمان این همه نیازمند داریم، به دیگر کشورها و گروه ها کمک می کنیم.

این مثل را هم اضافه می کنند: «چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است».

البته این سخن حکیمانه ای است، پاسخ دکتر عباسی به این سوال را اینجا دریافت کنید.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۲ ، ۰۵:۰۹
محسن روزبه

دکتر محمد سلیمانی- نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی

    مسلماً فتنه های بعد از انقلاب اسلامی در راستای براندازی نظام اسلامی و یا انحراف در مسیر انقلاب بوده است و در آینده تا انقلاب اسلامی به راه صحیح خود ادامه می دهد، فتنه ها در برابر آن ظهور و بروز می کنند. همه فتنه ها دارای ویژگیهای عمومی و اهداف مشخص و خصوصیات مشابه هستند. مدلهای حاکم بر فتنه های مقابل انقلاب اسلامی از اصولی کلی و متشابه  پیروی می کنند. باید آنها را شناخت و نسبت به انعقاد نطفه فتنه ها حساس بود و اطلاع رسانی کرد و بصیرت عمومی را افزایش داد. 
    ویژگیهای عمومی فتنه های مقابل انقلاب اسلامی ایران را می توان دسته بندی اصولی کرد. چند نمونه آن به شرح زیر است:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۲ ، ۱۶:۴۵
محسن روزبه

سیمای انحراف آمیز دیگری که در این زمان از اسلام ارائه می شود, سیمایی است که با خشونت بی منطق و کشتار بی هدف و جنون آمیز و اعمال و رفتار وحشیانه ای که با رفتار و منش انسانی فرسنگ ها فاصله دارد. عجین می باشد. ارائه چنین سیمای مشوه و هولناک از اسلام توسط کسانی است که از حضور سیاسی اسلام در سطح جهان در بیم و هراس فرو رفته اند می خواهند از طریق حرکت های زشت عوامل خود, به دنیا چنین بگویند که اسلام سیاسی, یعنی ترور و کشتار بی منطق و درو کردن انسان با خشونت آمیزترین شکل و بدون حساب و کتاب عقلی. آنهایی که چنین سیمایی از اسلام ارائه می دهند, همان هایی اند که اسلام آمریکایی را نیز طرح و تبلیغ می نمایند. در واقع, منشاء طرح و تبلیغ اسلام آمریکا و اسلامی که محور فکر و عملش خشونت و جنایت های بی هدف و بی منطق می باشد, واحد است و گر چه هر یک از این دو روش, بروز ظاهری متفاوت دارند, ولی هدفشان مشترک است و می خواهند با بد معرفی کردن و بد جلوه دادن اسلام, اقبال مردم جهان را نسبت به این دین مبین کم کنند, همچنان که خرافه آمیز معرفی کردن اسلام و تحمیل قشری گری به مسلمانان نیز روش دیگر دشمنان اسلام برای بد جلوه دادن اسلام است. بنابراین, در این زمان که اسلام عزیز هم به طور آشکار و هم به طور پنهان, از هر سو هدف هجوم قرار گرفته است و همه دشمنان اسلام در سطح خرد و کلان به مبارزه با این دین مبین برخاسته اند, مسلمانان نیز وظیفه دارند علاوه بر دفاع از اسلام در میدان ها و عرصه های آشکار مبارزه, در شناختن و شناساندن اسلام نیز همت فوق العاده نشان بدهند. اکنون در این اوضاع و احوال که مجموع دشمنان اسلام بسیج شده اند تا اسلام را بد معرفی کنند, معرفی درست اسلام, یک جهاد بزرگ فرهنگی و علمی است.

به همین دلیل است که امام خمینی (ره) بر این موضوع تاکید می ورزند و می گویند: "اسلام واقعی را بشناسید و بشناسانید. ملت اسلام را بیدار و آگاه ساخته, و تباین اسلام پیغمبر خدا و اولیای او را از اسلام ساختگی امثال معاویه و حکومت های غاصب و سایر دولت های دست نشانده استعمار که از تلویزیون ها و رادیوها و وزارتخانه ها به خورد مردم می دهند, به آنان برسانید و به دنیا بفهمانید که این اسلامی که دولت های دست نشانده از آن دم می زنند, ساخته و پرداخته سلاطین اموی و عباسی می باشد که در برابر قرآن و آیین مقدس پیامبر بزرگ اسلام درست شده است." (صحیفه نور, جلد اول, ص 195)

لینک دانلود:جریان شناسی سلفی گری معاصر، سلفی کیست و چه می گوید

http://didban.ir/files/fa/news/1391/10/18/1283_522.pdf


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۲ ، ۰۶:۵۲
محسن روزبه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۲ ، ۱۵:۵۳
محسن روزبه