گمشده من
بسم رب الشهدا و الصدیقین
دقیقا خاطرم نیست چند ساله بودم که کتاب «حماسه هویزه» را خواندم. بجز شهید حسین علم الهدی، شهید «اسماعیل» در کنج ذهنم خانه کرده بود، خاطراتی از صوت قرآن و گلوی شکافته، ناله های زخمیان و جیر جیر شنی تانک ها، رشادت ها و خیانت ها، و خدا می داند چند اتفاق باید در سالیان زندگی ام می افتاد تا در تقدیری این چنین گمشده ام را پیدا کنم. (نه مجال گفتن دارم و نه اجازه گفتن تمام آن را.) این قدر می توانم بگویم که می خواستم در این سفر با شهیدی دوست شوم و خودم را سپردم به خودش تا راه را نشانم بدهد، تا رسیدیم به گلزار شهدای هویزه، و دیدن یک رخ هم چون ماه، گیرایی یک جفت چشم سیاه و نگاهی که ....
و اگر با شهید تعلق خاطر داشته و دل به دلش داده باشی، آنوقت رازی را در چشم ها خواهی یافت ....
شاید راز آن نگاه، این جمله از امام شهیدان باشد: «شهید نظر می کند به وجه الله»....
اللهم عجل لولیک الفرج
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت1: سعادتی بس بزرگ بود که محرم امسال را در جوار رهروان راستین سالار شهیدان آغاز کردم.
پی نوشت2: شاید این مطلب را تکمیل کردم، فعلا در حیرت و حلاوتم!
پی نوشت3: برای دیدن عکس شهید، اینجا کلیک کنید.
پی نوشت4: حماسه هویزه را اینجا می توانید مطالعه کنید.
نظر شما رو اینجا دیدم
http://ajul.blogfa.com
مدیرش هم خوب جوابتون رو داده
من یه دختر سید هستم که دوساله الوده خودارضاییم بعد شما میگی ال و بل
همه ما جوونا نابود داریم میشیم
یکی هم که حرف حسینی داره می زنه شما شمر بشید
تقوا کن برادر یکی رو سریع نکوبیدش